طبق برنامم اومدم وبلاگ و یکعالمه مطلب نوشتم، گوشیم نم نم داشت شارژش تمام میشد سرعتم را بالا بردم تا قبل از لزوم زدن به شارژر و یا خاموش شدنتش به سرانجام برسونم و دکمه ی ذخیره و انتشار را بزنم
اما چند کلمه ای از مطلبم توی نوشتن اشتباه شد و لازم به ویرایش و این زمان توی کار باعث شد به اون نقطه ی پایان انرژی گوشیم برسم
اعلام کرد 30ثانیه دیگه گوشی خاموش میشه
نت گوشی را قطع کردم و نور صفحه را خاموش
مثل فرفره دویدم
شارژر را از کشو برداشتم
به برق وصل کردم و زدم به گوشیم
خوشحال بودم که قبل از پایان 30 ثانیه همه ی این کارها را انجام دادم اومدم بگم هااااای موفق شدم دستم خورد به شارژر و از برق در اومد و گوشیم خاموش شد و تمام مطالبی که نوشته بودم ذخیره نشد و پرییییید😪
و وااااااای
به ذهنم خورد چقدر تو زندگی وقتهایی را تلف میکنم
آیا چقدر فرصت خطا کردن تو زندگیم را دارم
روزی میاد که سوت پایان را میزنن و من ممکنه بگم وااااای و بدا به حالم
یا
ممکنه بگم هااااای که چه نیکوست اون لحظه و ملاقات با پروردگارم
یعنی میرسم به اون جایی که بگم فزت برب الکعبه؟
خدایا ازت ممنونم که نعمت زمان را بهم هدیه دادی
و
توان استفاده از آن را هم بهم دادی
فقط این نسیبه ات طالب راه درسته
دوست داره دستش توی دستت باشه و ببریش به اونجایی که باید بره
کمکش کن شیطنت هاش را کنار بگذاره و دستت را محکم بگیره
نکنه رها بشه دستش و گم بشه و زمانها را از دست بدد
خدایا مشتاق زمانهای باتو بودنم
مرا دریاب