برای تو مینویسم...

بانوان قدرت نرم کشورند و مایه ی افتخار و سعادت آن

برای تو مینویسم...

بانوان قدرت نرم کشورند و مایه ی افتخار و سعادت آن

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۳۸ مطلب در شهریور ۱۳۹۹ ثبت شده است

همه اش دغدغه دارم که سن 4سالگی،سن بازی با گروه همساله

بچه ها توی اون خیلی رشد میکنن و آموزش غیرمستقیم میببنن

اصلا مثل غذا که برای جسم ضروریه

بازی هم برای روح بچه واجبه

خب حالا که کروناس باید چه کرد؟

امشب یه پسربچه ی تپلی بانمک جذب حسینم شده بود ویکدفعه اومد نشست کنارش با حداقل فاصله، ماسکم نداشت🙄اصلا مونده بودم باید خوشحال بشم یاناراحت از این اتفاق

بهش گفتم ماسکت را بزن و گوشی را بردار و بیا(تا قبلش هی میرفت ومیومد و مامانش حرص می‌خورد، تا دید اومدش، مامانه سریع گوشیش را داد بهش که بیا بشین باهاش بازی کن)

مامانش چپ چپ نگاه کرد و بهش ماسک داد

ماسک و زد و اومد وارونه خوابید و مشغول بازی شد دوست داشت خیلی به حسینم نزدیک باشه تقریبا داشت سرش را میگذاش روی پای حسین و می‌خوابید که حواسش را جمع بازیش کردم

بازی بزن بزن بود اصلا موندم  یکدفعه که اما خب دیدم دوس داره تشویقش کنم منم بهش گفتم آفرین چه خوب تلاشت را میکنی

خلاصه ذوق کرده بود و کنارمون بود

 

هی توی ذهنم بود که آخه توی این موقعیت کرونا و سلامتی که باید فاصله رعایت بشه یکی این طوری جذب بچه ات بشه باید چیکار کنی؟ آخه خدا حالا منظورش چیه؟ میخوام من چی بفهمم؟ 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۹ ، ۰۲:۰۸
نسیبه حق شناس

امشب حسینم بعد از روضه هوس، بازی داشت

اومد گفت مامان، بچه ها دوست دارن بابا و مامانشون بچه بشن و باهاشون بازی کنن

کلی برام جالب بود یک بچه 4ساله این حرف رابزنه

ذوق کردم و باهاش بازی کردم

ازش پرسیدم کی گفته این حرف را؟

گفت آقای دکتر تو برنامه ی خوشبخت

🙄🙄

دقیقا ده روز پیش این برنامه را می دیدم و اون هم داشت غذاش را میخورد

 

حیرون موندم چطور عده ای میگن ما ماهواره داریم اما رو بچمون اثر نمیگذاره؟!

خدایاری کنه حرفای  خوب و رفتار درست داشته باشیم تا بچه هامون درست را یاد بگیرن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۹ ، ۰۱:۵۳
نسیبه حق شناس

دیشب بعد از روضه یعنی در واقع وقتی روضه تمام شد به همه یک بن خرید فرهنگی ده هزار تومانی دادن  گفتن بانی مجلس سال‌های پیش شام می‌داده امسال اینها را آماده کرده وهرشب توزیع میکنن

اینم خلاقیت کرونایی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۹ ، ۰۷:۵۰
نسیبه حق شناس

هیچ وقت دقت نکرده بودم چقدر راحت میرفتم روضه ی امام حسین(ع)

چقدر راحت دستم را به فرش زیر پام می زدم

چقدر خوشحال بودم الآن یک نفر نزدیکم نشسته

چقدر خوردن چای تو روضه میچسبه

چقدر با بچه به روضه رفتن میچسبه

چقدر..... 

اما دیشب همه اش را فهمیدم

با سه تا بچه رفتیم روضه با خواهرشوهر جان باهم بودیم

دستشون را میزدن به فرشی که روش نشسته بودیم و میگفتن ضدعفونی کنین می‌خواستیم بهشون بگیم طوری نیس که نمیشد بگیم طوریه که خب نمیشد دستشون را به فرش نزنن

بخواهیم ضدعفونی کنیم که خب همه اش دستمون بند بود

بخواهیم ضدعفونی نکنیم که خب نمیشد

اما یه اتفاق خیلی جالب افتاد

یکدفعه حسین جان به دخترعمه جانش گفت بیا نون بیار کباب ببر بازی کنیم

خیلی خوب بود هم بازی میکردن و روضه هم براشون جذاب میشد هم دستاشون مشغول میشد و به جایی نمیزدن

 

خداراشکر خدایاره و خودش هوادار 

خداراشکر اگر کرونا هست ولی امکانات ماسک و موادضدعفونی هست و میشه روضه را رفت. 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۹ ، ۰۷:۴۵
نسیبه حق شناس

در کنار بودن زمان هایی به عنوان مادر و همسر، عاشق زمانهاییم که برای خودمم، خود خودم، مستقلم

امروز این موقعیت برام پیش اومد پدر و پسر باهم رفتن باغ مهمونی مردانه

خوشحال بودم که در شرایطی هستن که بهشون خوش میگذره

منم بند و بساطم را باز کردم و مشغول کتاب خواندن و نوشتن و فیلم آماده کردن شدم

به خودم اومدم دیدم حدود 5 ساعت پشت سرهم مشغول بوده ام که البته همزمان باهاش از خودم پذیرایی هم کرده بودم و بهم نمود نکرده بود این مدت طولانی

خداراشکر باهم بودنهامون هست که استقلال من هم معنا پیداکنه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۹ ، ۰۱:۳۰
نسیبه حق شناس

امشب چالشی برام پیش اومد

اونم انتخاب بین مامان و بابام و خواهر شوهرم

نه دعوا نشده بود اصلا اهل این بچه بازی‌ها نیستن خداراشکر

چالش این بود:

امشب رفته بودیم روضه ای که دیشب والدین رفته بودن تا رفتیم دیدیم امشب نیومده اند، زنگشون زدم گفتن امشب کار داشتن و نیت اومدن نداشتن اما حالابه خاطر ما و باهم بودنمون میاندشون😍تا اومدن گفتن پیاده اومدن تا پیاده روی کنن حسینم گفت پس بیاین باهم برگردیم ما توراه میرسونیمتون🥰منم دقیقا میخواستم همین پیشنهاد را بهشون بدم، مامانم خیلی تشکر کردن و گفتن باشه

 

ازطرف دیگه فردی را مشابه خواهر شوهرم توی روضه دیدم ولی مطمئن نبودم، ایشون معمولا پیاده میرن این طرف و آن طرف، خب اگر اون فرد که دیدم خواهرشوهرم باشن با دوبچه شونن، پس بعد از روضه لازمه برسونیمشون 

خب ما خودمون سه نفریم، والدینم دو نفر، خواهرشوهرم 3نفر میشه جمعا8 نفر و تو ماشین راحت جامون نمیشه!!!

خب مامان و بابام بزرگترن و حق گردنم دارن

خب خواهرشوهرم با بچه است و پیاده

 

حالا چه کسی را باید انتخاب کرد؟؟؟

به نتیجه ای نرسیدم

توکل کردم به خدا و منتظر بهترین اتفاق شدم البته هنوزم مطمئن نبودم که اون فردی که دیدم خواهرشوهرم هستن یا مشابهشونه

 

روضه تمام شد اومدیم بیرون هرچه به والدین گفتیم بیاین باهم بریم بابام گفتن قصد پیاده روی دارن و مامانم هم با هماهنگی با حسینم که بهش قول داده بودن با ما نیومدن و پیاده رفتن، خداراشکر طوری شد که خودشون خیلی دوس دارن

سریع زنگ زدم به خواهرَشوهرم تا اصلا ببینم ایشون تو روضه بودن یا مشابهشون  بوده؟ 

خب متوجه شدم خواهر شوهرم بودن بهشون گفتن پس بفرمایید باهم بریم گفتن ما کمی پیاده رفتیم و میون راه شوهرم اومدن دنبالمون، عه خب پس بسلامتی و راحتی رفتن خداراشکر

 

خب پس هردو در بهترین حالتی که باهاش راحت بودن رفتن بسلامتی

خداراشکرررر

 

این شد نتیجه ی توکل من

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۹ ، ۰۴:۰۴
نسیبه حق شناس