برای تو مینویسم...

بانوان قدرت نرم کشورند و مایه ی افتخار و سعادت آن

برای تو مینویسم...

بانوان قدرت نرم کشورند و مایه ی افتخار و سعادت آن

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۳۸ مطلب در شهریور ۱۳۹۹ ثبت شده است

امروز یکی از افرادی که مرتب پستهای اینستام را لایک می‌کرد و حالا چند باری بود که پیداش نبود یک پست از یک پیج فرستادم دایرکتم که تعداد فالورش بالا بود و مطالبشم کاربردی بود

اول تا مطالبش را دیدم ناامید شدم

اما خداراشکر این حالتم بیشتر از چند ثانیه طول نکشید

خوشحال شدم که باهاش آشنا شد و دریچه ای جدید از مطالب به روم باز شد

از اون دوستی هم که برام اون پست را فرستاده بود تشکر کردم

خدایا شکرت که مرتب بهم آموزش میدی 

و

مرتب ازم امتحان میگیری

و

مرتب هواداریت را بهم ثابت میکنی

 

خدایاشکرررر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۱۹ شهریور ۹۹ ، ۰۱:۱۷
نسیبه حق شناس

امشب خیلی حس و حال روضه داشتم

نزدیکمونم روضه بود و صداش میومد اما فرصتش نبود که برم

توفیق شد توخونمون روضه ی مختصری گرفتیم

دعای توسل خوندیم

و

حسینم با گوشی من مداحی گذاشت و خودش باهاش خوند، خیلی حس قشنگی بود

البته بعدشم یک شعر سالروز عروسیتون مبارک را گذاشت🙄

وقتیم که روضه مون تمام شد

سفره ی نذری پهن کردیم و شاممون را به نیت نذری خوردیم

 

خداراشکر چه راحت تونستیم روضه بگیریم

الهی ازمون قبول کنن

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۹ ، ۲۳:۵۴
نسیبه حق شناس

امروز شرایطی پیش اومد که پای سفره ی تجارب یک فرد موفق نشستم

کسی که توی زندگیش خیلی فراز و نشیب داشته و حالا موقعیت شغلی و وضع مالی عالی داره

درواقع توی تک تک فرودها، با یک یاعلی دوباره ازجاشون بلند شدن و مسیر جدیدی را تجربه کردن

ویژگی بارز ایشون توی زندگی و موفقیتشون سرسختیشوون بود و این که هربار راه جدید پیدا میکردن

باشنیدن این داستان بیشتر این مطلب برام تثبیت شد که عزیزمن همه توی زندگیشون فراز و فرود و چالش دارن فقط افراد نحوه ی برخوردهاشون با زندگی متفاوته

 

خداراشکر

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۹ ، ۰۵:۴۶
نسیبه حق شناس

امروز صبح کلاس داشتم و طبق روال هر روز یکشنبه حسینم باوجود اینکه دیشب ساعت2 خوابیده بود، صبح زود بیدار شدو برای رفتن به خونه ی مامانم مهیا شد

و طبق معمول هر هفته اش بعد از رفتن به خونه ی مامانم دیگه دلش نیومد بخوابه و بیدار مونده بود و مشغول بازی شده بود

عصر اومدیم خونه سینی اشترودل و شیر را آوردم عصرانه ی جانانه ای خوردیم

سهم من زودتر تمام شد وحسین جان مشغول بود

رفتم دستم را بشورم تا اومدم دیدم حسینم کنار سینی دراز کشیده و خوابش برده گویی چندساله خوابه

آنقدر خواب بهش غالب شده بود که امان نداده بود دست و دهنش را که کاکائویی شده بود بشوره باوجود اینکه شدیدا روی این مسئله حساسه

حتی لیوان شیرش را هم نتونسته بود خالی کنه و خوابش برده بود

من کیییییف کردم تا دیدم اینطور خوابیده

خداراشکررررر که پسرم سالمه و هشدارهای مورد نیاز بدنش را دریافت و اجراش میکنه

خداراشکررر

 

واقعا خوابی چنین فارغ و رهایم آرزوست.... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۹ ، ۰۰:۵۳
نسیبه حق شناس

امروز استثنائا تلویزیون را روشن کرده بودم و زدم شبکه 3،برنامه طبیب بود

کارای خدا برای اولین بار دکترمحسن ناصری عضو هیئت علمی دانشگاه شاهد  مهمونشون بودن و درباره افزایش تمرکز و اراده صحبت میکردن

میگفتن یکی از کاهش دهنده های تمرکز و اراده، ورود اطلاعات زیاده

میگفتن خدا توی قرآن گفته

👈کم ببینین(چشم هاتون را بپوشونین)

👈کم حرف بزنین (روزه ی سکوت حضرت مربم(س)) 

👈راه بروید (دختران حضرت موسی که با حیا راه می‌رفتند) 

میگفتن روزی حداقل نیم ساعت پیاده روی لازمه برای گردش خون مفید و افزایش تمرکز 

خداراشکر این مطلب امروز، روزیم بود

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۹ ، ۱۳:۰۸
نسیبه حق شناس

حسینم موقع غذا خوردن:

هرکی زودتر بشقابش را خالی کنه پیش من جایزه داره

 

من:

آلهی قربون پسر4ساله ام برم که میخواد جایزه بدد🥰🥰

حالا چی هست این جایزه؟

 

حسینم:

غافلگیریه نمیشه زودتر بگم

 

من:

پس من حالا تلاشم را میکنم برنده بشم جایزه بگیرم

 

چند دقیقه ی بعد:

من:

هورااااااا برنده شدم🥰

آخ جون جایزه😀

 

حالا چی هست آیا جایزه ام؟ 🤔

 

حسینم:

گرگی😍

 

من:

😯😯😯

 

امااان از وقتی جایزه را چیزی میدیم که خودمون دوست داریم نه چیزی که جایزه گیرنده دوست داره😐

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۹ ، ۰۳:۲۴
نسیبه حق شناس