برای تو مینویسم...

بانوان قدرت نرم کشورند و مایه ی افتخار و سعادت آن

برای تو مینویسم...

بانوان قدرت نرم کشورند و مایه ی افتخار و سعادت آن

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۱۶ مطلب در آبان ۱۳۹۹ ثبت شده است

خیلی نوشتن را دوست دارم

خیلی اهل مطالعه و تحقیقم 

وقتی تکلیف کلاسیم این شد که کتاب بنویسم فکر میکردم خیلی راحت تر از این حرفا باشه

اما زهی خیال باطل

خیلی پرکاره

خیلی انرژی و تمرکز و همت بالا لازم دارم

اما با وجود همه ی این سختی ها میدونم که منم میتونم

تاحالا حدود93 صفحه دست نویس آماده دارم

حدود 20-30صفحه هم مطلبش آماده است و تکمیل کردن داره 

به یاری حق مینویسمش

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۹ ، ۰۱:۳۸
نسیبه حق شناس

کوید اومد و زندگی‌ها را خیلی تحت الشعاع قرار داد

آموزش‌ها مجازی شد

ماسک‌ها روی صورت ها اومد

ژل ضدعفونی یار و همراه ما شد

بازی و تفریحات در پارک‌ها تعطیل شد

دورهمی ها و عقد و عروسی‌ها تعطیل شد

و کارهایی را برای پیشگیری از ابتلا گفتن لازمه انجام بشه

از جمله ی آن تقویت سیستم ایمنی بدنه

از طریق ماندن در خانه واستراحت و خواب کافی، ریختن یکسری ادویه ها در غذا و...

بازم خداراشکر 

اگر برای پیشگیری میگفتن باید تو خونه نموند🙃

یا باید هرچه میشه دوید و کمتر خوابید😬و

یا زهر هلاهل تو غذا ریخت که ترجیح می‌دادیم کرونا بگیریم

بازم خدا راشکر

دارچین که برای پیشگیری خوبه خیلی خوشمزه است

و

چای 

و

مرغ

و

پلوعدس و استانبولی پلو باهاش خیلی خوشمزه است

خداراصدهزار شک‌ر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۹ ، ۰۲:۰۶
نسیبه حق شناس

برام خیلی عجیب و جالبه کرونا که خودش جدید و عجیبه اثراتش هم همینطوره

وقتی کرونا اومد و همه چیز تعطیل شد عده ای از مذهبیون افراطی گفتن نه و اینا نقشه ی دشمنه و با مذهب مخالفن و دعا و اینا باعث میشه کرونا نگیری و از این جور حرفا و غر غر کردن و رعایت نکردن

اما وقتی دیدن شوخی نیس و شیوعش بالاس، شروع کردن به رعایت کردن

 

حاج آقا انصاریان که خیلی در ذکر و عرفان مشهورن کرونا گرفتن

حاج آقا شوشتری هم همینطور

خدا همه ی بیماران را شفای کامل و عاجل عنایت کنه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۹ ، ۰۱:۵۵
نسیبه حق شناس

با خودم قرار گذاشته بودم کاری را تا یک زمان مشخص انجام بدم

اما حجم کار خیلی بالا تر از پیش بینیم بود

و

مشغله های من هم زیاد 

البته آرامش فکرم هم کمی چالشی شد به خاطر نقل مکان خواهرجون

و نتونستم سر قرار زمانی آماده بشم

و

اینطوری کاملا از تو خالی کردم

یکدفعه تمام توانم صفر شد

و

میزان رضایتمندیم کم شد یادم افتاد به ماهیمون که زیاد تقلا کرد بیشتر از توانش و از ظرف افتاد بیرون و.... 

تصمیم گرفتم انتظارم را کمی تعدیل کنم

امید به خدا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۹ ، ۰۱:۵۱
نسیبه حق شناس

به حسینم گفتم فردا تولد پیغمبرمون و امام ششممونه

سریع گفت پس جشن بگیریم

من که خودمم جشن تو برنامه ام بود خیلی استقبال کردم از پیشنهادش

گفت پس من میرم ژله درست کنم، سریع رفت روی چارپایه اش و پودر ژله را از کابینت برداشت و آب جوش را به من سفارش داد که براش آماده کردم و ریختم تو لیوان و تحویلش دادم

دیگه از بس ژله درست کرده بود راه افتاده بود پودر را ریخت و آب‌جوش را روش ریخت و هم زد و آب سرد را ریخت و هم زد و درعالم بچگیش از این مواد با ذوق و شوق خورد و گفت شربت ژله خوردم😂😂بعد هم گذاشتش تو یخچال تا برای شام آماده بشه

 

سریع اومد از آشپزخونه بیرون وگفت تزئین کنیم

و چسب و نخ را آورد و سفارش مصرانه برای آوردن ابروبادیها و بادکنکها داشت

که انجام دادم براش و اتاقمون را تزئین کرد

بعد هم رفت توی آشپزخونه و برای هرکدوممون یک بشقاب میوه آماده کرد و با بشقاب کناردستش وکارد و چنگال، جالب بود توی میوه ها ش هویج هم بود🥰🥰

کلا خیلی دوست دارم فاصله ی بین تصمیم و اقدامش کوتاهه

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۹ ، ۰۲:۵۲
نسیبه حق شناس

امروز ظهر موقع خوردن نهار همه ی وسایل را آماده کردیم که مشغول خوردن بشیم که امیرعلی جون یه بند گریه میکرد و اصرار داشت بره توی حیاط

با هیچ تدبیری هم آروم نمیشد

پیشنهاد دادم بریم حیاط نهار بخوریم و با استقبال جمع روبرو شد و چه خووووب و باصفا بود حیاط و نهار خوردن توی حیاط پایین درخت نارنج و توی سایه-آفتاب درخت زیتون و کنار گلهای داوودی و شمعدونی و رز

و چه گریه و اصرار به جایی داشت این پسر19ماهه ی عزیزدل خاله🥰🥰🥰

 

چه خوبو باصفاس امیرعلی جونم🥰 با خواهر دوقلویش فرشته جونم🥰 و چه قدر به حسین جونم🥰 امروز در کنار شون خوش گذشت خداراشکر

 

خدا همگیشون را حظ کنه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۹ ، ۲۳:۳۳
نسیبه حق شناس