جشن بگیریم مامان🥳
به حسینم گفتم فردا تولد پیغمبرمون و امام ششممونه
سریع گفت پس جشن بگیریم
من که خودمم جشن تو برنامه ام بود خیلی استقبال کردم از پیشنهادش
گفت پس من میرم ژله درست کنم، سریع رفت روی چارپایه اش و پودر ژله را از کابینت برداشت و آب جوش را به من سفارش داد که براش آماده کردم و ریختم تو لیوان و تحویلش دادم
دیگه از بس ژله درست کرده بود راه افتاده بود پودر را ریخت و آبجوش را روش ریخت و هم زد و آب سرد را ریخت و هم زد و درعالم بچگیش از این مواد با ذوق و شوق خورد و گفت شربت ژله خوردم😂😂بعد هم گذاشتش تو یخچال تا برای شام آماده بشه
سریع اومد از آشپزخونه بیرون وگفت تزئین کنیم
و چسب و نخ را آورد و سفارش مصرانه برای آوردن ابروبادیها و بادکنکها داشت
که انجام دادم براش و اتاقمون را تزئین کرد
بعد هم رفت توی آشپزخونه و برای هرکدوممون یک بشقاب میوه آماده کرد و با بشقاب کناردستش وکارد و چنگال، جالب بود توی میوه ها ش هویج هم بود🥰🥰
کلا خیلی دوست دارم فاصله ی بین تصمیم و اقدامش کوتاهه