برای تو مینویسم...

بانوان قدرت نرم کشورند و مایه ی افتخار و سعادت آن

برای تو مینویسم...

بانوان قدرت نرم کشورند و مایه ی افتخار و سعادت آن

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۱۶ مطلب در آبان ۱۳۹۹ ثبت شده است

مدتی بود حدود یکسال و نیم که هر هفته شنبه ها کلاس داشتم

با بچه های کلاس و استاد مثل خانواده شده بودیم

حتی گاهی پیش میومد که آنها را بیشتر از خواهرام میدیدم

ولی از وقتی کرونا اومده دیگه کلاسمون تعطیل شده

یک ترم مجازی داشتیم و اونم فعلا تموم شد

الآن یعنی از بهمن پارسال دیگه کلاس تموم شده و ما همدیگه را ندیدیم

اصلا فکرش را نمیکردم اینطور بشه یه روزی

آخه قوانین برگزاری کلاسمون خیلی سخت بود، به زور حق غیبت یک جلسه ای داشتیم، امتحاناتش سخت و بسیار قانونمند بود و... 

اما بازم خداراشکر که فضای مجازی هست و دیشب تونستم استادم را توی لایو ببینم

واقعا اگه این نت و فضای مجازی و ارتباطاتش نبود که دیگه همه چی نابود میشد فکر کنم

 

واقعا میگن خدا همیشه جای شکرش را باقی میگذاره

خدایا بابت همه چیز شکرت😍

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۹ ، ۰۹:۱۹
نسیبه حق شناس

دیشب ماهی های جدید پسرجان را از پلاستیک گذاشتم توی ظرف و آب ظرف را هم نصفه کردم که بیرون نپرن

شرایطشون را چند باری رفتم بررسی کردم

براشون غذاریختم و خوردن و همه چیز خوب بود خداراشکر

دیگه باخیال راحت رفتم خوابیدم

صبح از خواب بیدار شدم و رفتم بهشون سر زدم دیدم عه فقط یک ماهی توی ظرفه و فهمیدم یکیشون پریده بیرون

دنبالش گشتم و دیدم بله، دومتری اونطرفتر از ظرف بود و خشک شده بود

ناراحتش شدم و توفکر رفتم که چطور به پسرجان بگم

این اومد توی ذهنم که ماهی بیشتر از توانش تلاش کرده و پریده و اینطوری خودش را نابود کرده

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۹ ، ۱۶:۱۲
نسیبه حق شناس

دیشب بعد از مدتها برای شام پلو عدس و... پختم 

تصمیم گرفتم سالادی خلاقانه هم درست کنم و خانم وار بیارم سر سفره

چون خیار و گوجه مون تازه تمام شده بود فکر کردم که چیا میتونم درست کنم

خووووب خیارشور داریم

هویج داریم

پیاز داریم

جعفری داریم

اینا را از یخچال گذاشتم بیرون

لیموترش و زیتون و آبلیمو و سس خردلم گذاشتم

یک دونه سیب درختی هم گذاشتم

خب حالا بیام اینا را خرد کنم و بعضیاش راهم رنده کنم و قاطی، کنم اما نه انگار یه چیزی دیگه هم میخواد

خوب تخم مرغ آب پز میکنم و بعدبا رنده ریز میریزم روش و سیب درختی را حذف میکنم تا مزه اش بهم بیاد

سریع تخم مرغ را گذاشتم بپزه و درشم گذاشتم تا زودتر جوش بیاد

بعداز چند ثانیه گفتم خوبه یه تخم مرغ دیگه هم آب پز کنم اگه لازم شد رنده کنم وگرنه فردا حسینم میخوره

توی همین فکر بودم و اومدم تخم مرغ به دست به سمت ظرف تخم مرغ و درش را برداشتم اما واااااااااای چه قدر داغ شده بود

سوووووختم

سریع در را رها کردم و دسم را گرفتم زیر آب و روش پماد سیلور زدم که تاول نزنه اما میسوختااااا شدیییید

بعدش یک تاولی زد روی انگشت شستم که بزرگ بود ولی به مدد پماد سیلور آبکی نبود

حالا آیا این بی احتیاطی بود که درد داشت

یا خلاقیت بود که درد داشت

یا....

اما دوباره فهمیدم چقدر نظم بدنم قشنگه و تا یه کم بهم میخوره چقدر درد داره

خداراشکر بابت همه ی نعمت‌ها

 

پ. ن:بعد از این سوخت‌ها، سالاد خیلی خوشمزه ای شد یه جورایی شبیه سالاد الویه و همسرجان و حسینم خیلی دوست داشتن، البته که همسرجان خیلی از این اتفاق ناراحت شدن و هی ابراز کردن و خیلی توی کارها همکاری کردن و گفتن فعلا استراحت کن تا بهتر بشه

 

خداحفظشون کنه

خدایاشدیدا شکرت

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۹ ، ۰۷:۴۴
نسیبه حق شناس

دلم شدیدا برای بافتنی و قلاب به دست گرفتن تنگ شده

آن قدر این کار برام لذت بخشه که حتی دیدن فیلمش هم بهم انرژی میده

حتی دیگه نمونه کار های مختلف بافتنی و کشف چگونگی اون از روی دیدن بافت‌ش برام شدیدا انرژی بخشه 

کلا بافتنی برام طوریه که موقع بافت متوجه گذر زمان و گرسنگیم نمیشم از ضعفی که میگیرم و انرژیم که میفته میفهمم غذا نخوردم🥰

اصلا وقتی یه بافتنی میبینم شاخک‌هام عجیب میجنبه فکر میکنم همه ی بافتنی ها دارن بامن حرف میزنن

دیشب بعد از مدتها که از شدت حجم بالای کارهای اینستاگرامم و کارهای تحقیقاتیش نرسیده بودم برم سر بافتنی و عطش داشتم نشستم و چند تا فیلم بافتنی دیدم

آنقدر روحم تازه شد و انرژی گرفتم که متوجه نشدم ساعت نزدیک 3نیمه شبه

مشتاقانه میرفتم فیلم بعدی را می‌دیدم 😄😄🥰🥰

خداراشکر که این عشق وعلاقه درون من هست

الحمدالله رب العالمین 

فتبارک الله احسن الخالقین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۹ ، ۰۷:۳۳
نسیبه حق شناس