برای تو مینویسم...

بانوان قدرت نرم کشورند و مایه ی افتخار و سعادت آن

برای تو مینویسم...

بانوان قدرت نرم کشورند و مایه ی افتخار و سعادت آن

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۲۹ مطلب در مهر ۱۳۹۹ ثبت شده است

چند روزی بود فکرم درگیر گذاشتن لایو آموزشی به عنوان یکی از تکالیفم بود

خب چندتا چالش براش وجود داشت:

👈کی باشه؟ لازمه اش این بود که فراغت زمان و مسئولیت دا‌شته باشم براش

همسرجان و حسینم یا هر دوباهم باشن یا هردو باهم نباشن

بخاطر شرایط اینترنت آموزش های مجازی و همچنین اشتغال عده ای از فالور ها لازم بود عصر باشه

خلاصه ی کلام تا خواهرجونم زنگ زد که میره خونه مامان و حسینم اگه میخواد بیاد بسیار استقبال کردم و به لایو گذاشتن فکر کردم

وقتی خانم سادات جونم اومد دنبال حسینم و باهم رفتن خونه مامان، بیشتر بر لایو مصمم شدم

البته همه اش با یه هولی بود بالاخره اولین بار بود😃 

بالاخره دل به دریای عمل زدم و کلیپی برای اطلاع رسانی لایو طراحی کردم و پست و استوری و دایرکت کردم

حالا که تبلیغاتم را انجام دادم دیگه کار جدی شده بود

و چالش بعدی

👈محتوای لایو بود

به مطالعه و مطلب نویسیم ادامه دادم

خوندم و نوشتم و بلند بلند برای خودم توضیح دادم

خیلی حس خوبی داشتم هرچند توأم با هولکی بود

 

توی همین موقعیت یکی از دوستان عزیزم که خیلی وقت بود ازش، بی خبر بودم و شهرکرد زندگی می‌کرد وبسیار توانمند و باانرژیه بهم زنگ زد و کلی باهم صحبت کردیم، خیلی ازش انرژی گرفتم و تماسش هرچند طولانی شد حرفهامون اما بسیار به جا بود و برای گذاشتن لایو بسیار تقویتم کرد و بهم انرژی داد

 

گوشیم را روی یکربع به لایو مانده تنظیم کرده بودم

تا زنگ خورد پاشدم وضوم را گرفتم و جایگاه نشستنم برای برگزاری لایو را آماده کردم و لیوان آبم را هم گذاشتم و روسری و چادرم را پوشیدم و با توکل به خدا و توسل به حضرت زهرا. و امام رضاجونم رفتم برای لایو 

بسم الله گفتم و شروع کردم

اولش کمی هوله بود ولی شدید نبود

بعدش دیگه همون یه ذره هم رفتش

فقط چند نکته بود

☘️🌹یادم رفته بود گوشی را سایلنت کنم و دوبار هم توی این 20 دقیقه زنگ خورد🙄🤨

یکی دیگه اینکه حدود 8 صفحه کامل نوشته شده، شد لایو 21 دقیقه ای من

خدا راشکررررر تونستم اقدام کنم

خداراشکر خیلی خوب برگزار شد و بازخوردهای خیلی خوبی گرفتم از دوستان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۹ ، ۰۲:۳۴
نسیبه حق شناس

استاد شجریان که فوت کردن واکنش ها متفاوت بود

کاری به جزئیاتش ندارم حالا

اما یک بنده خدایی گفت الهی با دوستانشون محشور بشن

خیلی جواب جالبی بود

یعنی نتیجه ی انتخابش توی دنیا را ببینه الهی

این که چه کسانی را به عنوان دوست انتخاب کرده

اصلا این قضیه برای همه هست

با دوستانشون محشور میشن

اینا تو قرآن داریم

چه قدر مهمه با کیا دوست باشیم توی دنیا

با دوستداران خدا یا با... 

خدایا خودت کمک کن

تشخیص راه از چاه 

و

دوست از نادوست سخت شده اما به مدد و راهنمایی تو میتونم

خداجونم مرسی هسی❤️

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۹ ، ۰۱:۳۶
نسیبه حق شناس

 یادش بخیرسالهای پیش این موقع

روضه ی خونه ی عمو بود

یادش به خیر توی ازدحام جمعیت چایی می دادیم

یادش به خیر توی اتاق شام را می‌کشیدیم توی ظرفها تا برای پایان روضه آماده باشه

یادش به خیر اقوام را اونجا می دیدیم 

یادش به خیر سال‌های پیش این موقع تازه از کربلا برگشته بودیم و توی روضه بهمون زیارت قبول میگفتن 

یادش به خیر اونجا نماز جماعت میخوندیم

یادش به خیر... 

اما امسال دیگه نمیشد مثل سال‌های قبل روضه گرفت

بازم خداراشکر که اینترنت هست

و

میشه آنلاین برگزارش کرد

خدایاشکرت بابت تمام این نعمت‌هات.. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۹ ، ۰۵:۱۶
نسیبه حق شناس

چند ماهیه درباره شادابی و نشاط تحقیق میکنم و مطلب مینویسم

قبلا تیتر بندی کرده بودم

امروز تصمیم گرفتم سامونش بدم و دسته بندی‌ اش کنم 

به اصطلاح مشغول فصل بندی‌ اش شدم اما خیلی طول کشید

بخش‌هایی از مطالب را میخوندم

بخگ هایی‌ را اضافه میکردم

خلاصه هر فصل را داخل یک کاور گذاشتم و بعد گذاشتمشون داخل کلییر

حدود 20 فصل شد

خیلی جالب و انرژی بخش، بود برام

دیدن نتیجه ی زحمات و تلاش هام توی این مدت

خ

 

الهی کارنامه ی اعمالمم خوشحال کننده باشه

خداااااااااااااااا 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۹ ، ۰۰:۳۷
نسیبه حق شناس

چند سالی بود اربعین را کربلا بودیم

هربار یک‌جور روزمون شده بود

تقریبا همه اش تا لحظات آخر مشخص نبود و یکدفعه قسمتون میشد

اما امسال دیگه فرق داشت زودتر از همیشه میدونستیم که امسال را کربلا نیستیم 

خیلی سختمون بود و دلمون بی تاب اما چاره ای جز پذیرش نداشتیم

ماهم برای قرار دل بیقرارمون و بیمه شدن بدنهامون آش پختیم و کلی دعا خوندیم و بعد آشها توزیع کردیم

روز اربعین هم باسوز و گداز زیارت اربعین را خوندیم و خاطرات سال‌های پیش را مرور کردیم

خداراشکر که قبلا به زیارتها رفته ایم و خاطراتی ساختیم

خداراشکرررر

شب اربعین برای عزیزانمون

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۹ ، ۰۸:۲۳
نسیبه حق شناس

پنجره ی سالن خونه را از بالا باز کرده بودم که فقط هوا بیاد داخل و سرد هم نشه

مشغول شستن لباس شدم که حسینم باهیجان صدام زد :مامان بیا

اومدم پیشش گفت مامان از پنجره پرنده پرواز کرد و اومد تو

خیلی تعجب کردم

اصلا یکم پنجره باز بود اما خب اومده بود

یک خانم گنجشک ناز روی گل مصنوعیمون نشسته بود و بهش نوک میزد

براش آب و دونه آوردم ولی خب باورش نشد براش غذا گذاشتم البته که اصلا نزدیکش نرفتم دور بودم ولی ترسید و شروع کرد به پرواز در سالن و آشپزخونه و... 

هی خودش را به شیشه های پنجره میزد، ازبس تمیز بود باور نمی‌کرد شیشه است کوپ وکوپ می‌خورد بهش و دل مارا ریش می‌کرد اما بالاخره پنجره ی باز را پیدا کرد و رفت بیرون مهمان پروازی ما

خداراشکر حتی اون لحظات کوچک حضور این مهمان حس خوب دیدن یکی دیگه از مخلوقات خدا را بهمون داد

خداراشکر بابت این همه زیبایی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۹ ، ۰۷:۵۱
نسیبه حق شناس