امروز خوشحال و شاد و خندان بساط کتابخوانی را پهن کرده بودم و خودکار به دست داشتم کتاب میخوندم و فیش برداری میکردم که گوشیم زنگ خورد!
شماره افتاده بود، هنوز شماره ای داخل گوشی جدیدم ذخیره نکردم برای همین متوجه نشدم کی پشت خطه تا گوشی را برداشتم
یکی از اساتیدم بودن
بعد از سلام و احوالپرسی تکلیفی را بهم گفتن که انجام بدم و ارسال کنم و گفتن سریعا، میخوام سرعت عملتونا ببینم
منم پررو پررو گفتم اتفاقا خودم الآن نیت داشتم این کار را انجام بدم خب توی برنامه ریزیم بود که اون میزان مطالعه ام که تمام شد برم سرش
ولی حالا همون جمله ی همین الآن این تکلیف را انجام بدین
و تأکید بر سرعت انجام کار و تست سرعت عملم باعث شد تا قطع کردم یکدفعه سنگ کوب کرده و برای شاید چند صدم ثانیه قفل کنم اما سریع موفق شدم مطلب و روشم را جمع بندی کنم
اما چالشی داشتم و اونم خداحفظش کنه پسر4ساله ام را
اصلا انگار همون موقع متوجه شدم حس عجله دارم و تمرکز
اومد کنارم و شروع به آواز و سر و صدا و انجام کارهایی را کرد منتظر بود واکنشم را ببینه منم برای تمرکزم سکوت برام خیلی بهتر بود اما اگر تقاضای سکوت میکردم قضیه حساس میشد و منم به هدفم نمیرسید البته که در وهله ی اول کمی ناراحت شدم شرایطم مساعد تکلیفم نیس و حالاتو ی این سنجش سرعت امتیاز کمی میگیرم اما سریع به خودم اومدم که وظیفه ی اصلی من مادریمه و به قول استاد خاشعی همیشه رشد در انجام وظیفه است
یک لحظه از سر وسایلم بلند شد و طوری وانمود کردم که فعلا همه ی کارم پسرمه
یکسری تقاضاهاش را مرتفع کردم بعد فکر کردم که باید به کاری که علاقه داره مشغول بشه تا بتونم انجام بدم
منم راهی حمامش کردم حالا بعضی از کارهاش را خودش انجام میداد و بخش کوچکیش راهم من
اما هردو از انجام کارمون لذت میبردیم