برای تو مینویسم...

بانوان قدرت نرم کشورند و مایه ی افتخار و سعادت آن

برای تو مینویسم...

بانوان قدرت نرم کشورند و مایه ی افتخار و سعادت آن

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۳۸ مطلب در شهریور ۱۳۹۹ ثبت شده است

یه سؤالی که آخر شبا ذهنما درگیر خودش میکنه اینه:

چه سری هست که بچه ها دم خواب یه کووووه انرژی دارن، اصلا انگار فوران میکنه انرژیهاشون!! 

البته چون مغزشون خسته است انگار دیگه درست بهشون فرمان نمیده صبر و تحمل و دقتشون خیلی کم میشه

بهونه گیری و خرابکاریهاشون زیاد میشه

اینجاش برام سؤاله که چه اصراریه که انرژی کامل خالی بشه و صفر بشه بعد بخوابن؟ اگر با کمی انرژی بخوابن چی میشه؟ 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۹ ، ۰۲:۳۵
نسیبه حق شناس

السلام علیک یا اباعبدالله
امشبم با ماسک و تدابیر بهداشتی اومدیم روضه ی امام حسین علیه السلام

با اسپری ضدعفونی و ماسک ازمون پذیرایی ویژه ی کرونایی کردن
وارد شدیم حق انتخاب داشتیم روی صندلی بنشینیم یا یکی از جایگاه‌هایی که روی فرشها با چسب مشخص کرده بودن
خداراشکر که امشبم توفیق داشتیم
خداراشکر که مؤمنین کیزن و میدونن چطور تدبیر کنن
خداراشکر که همه خودشون را در قبال خودشون و دیگران مسئول میدونسن و ماسک زده بودن
خداراشکر...

یکی از نکاتی که سخنران گفتن:
حضرت علی (ع) :آرامش در ناامیدی از غیرخداست
باخدا درد دل کن و خواسته هات را از آن قدرت عظیم بخواه
بخواه تا راه رابهت نشون بدن و تلاشت را بکن
گفت حضرت گفته اند که اگر توی رزقت دیدت به جیبت باشه تنگ و کم میشه اما اگر دیدت به خدا باشه و به عنایت به اون گنج بزرگ خرج کنی خدا روزیت را زیاد میکنه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۹ ، ۰۲:۳۰
نسیبه حق شناس

امروز خوشحال و شاد و خندان بساط کتابخوانی را پهن کرده بودم و خودکار به دست داشتم کتاب میخوندم و فیش برداری میکردم که گوشیم زنگ خورد!

شماره افتاده بود، هنوز شماره ای داخل گوشی جدیدم ذخیره نکردم برای همین متوجه نشدم کی پشت خطه تا گوشی را برداشتم

یکی از اساتیدم بودن 

بعد از سلام و احوالپرسی تکلیفی را بهم گفتن که انجام بدم و ارسال کنم و گفتن سریعا، میخوام سرعت عملتونا ببینم

منم پررو پررو گفتم اتفاقا خودم الآن نیت داشتم این کار را انجام بدم خب توی برنامه ریزیم بود که اون میزان مطالعه ام که تمام شد برم سرش

ولی حالا همون جمله ی همین الآن این تکلیف را انجام بدین

و تأکید بر سرعت انجام کار و تست سرعت عملم باعث شد تا قطع کردم یکدفعه سنگ کوب کرده و برای شاید چند صدم ثانیه قفل کنم اما سریع موفق شدم مطلب و روشم را جمع بندی کنم

اما چالشی داشتم و اونم خداحفظش کنه پسر4ساله ام را

اصلا انگار همون موقع متوجه شدم حس عجله دارم و تمرکز

اومد کنارم و شروع به آواز و سر و صدا و انجام کارهایی را کرد منتظر بود واکنشم را ببینه منم برای تمرکزم سکوت برام خیلی بهتر بود اما اگر تقاضای سکوت میکردم قضیه حساس میشد و منم به هدفم نمی‌رسید البته که در وهله ی اول کمی ناراحت شدم شرایطم مساعد تکلیفم نیس و حالاتو ی این سنجش سرعت امتیاز کمی میگیرم اما سریع به خودم اومدم که وظیفه ی اصلی من مادریمه و به قول استاد خاشعی همیشه رشد در انجام وظیفه است

یک لحظه از سر وسایلم بلند شد و طوری وانمود کردم که فعلا همه ی کارم پسرمه

یکسری تقاضاهاش را مرتفع کردم بعد فکر کردم که باید به کاری که علاقه داره مشغول بشه تا بتونم انجام بدم

منم راهی حمامش کردم حالا بعضی از کارهاش را خودش انجام می‌داد و بخش کوچکیش راهم من

اما هردو از انجام کارمون لذت میبردیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۰۴ شهریور ۹۹ ، ۰۴:۴۹
نسیبه حق شناس

امسال هم مطابق هرسال بنر محرممون را نصب کردیم توخونمون

تفاوتش در این بود که امسال حسین جانمون بزرگتر شده و بیشتر متوجه این اتفاقات و مناسبت‌ها میشه

خیلی براش هیجان انگیز و لذت بخش بودبنر زدن، تلویزیون را روشن می‌کرد ومداحی می‌گذاشت و می‌گفت خونمون روضه شده

منم شام را به نیت نذری امام حسین (ع) درست کردم و گفتم اینم شام روضه

بعد شم دمنوش نذری خوردیم😉

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۰۲ شهریور ۹۹ ، ۱۳:۲۶
نسیبه حق شناس

امروز جمله ای شنیدم که با تمام وجود شرمنده شدم

اون جمله ی تأثیرگذار این بود :برادر علامه طباطبایی گفته اند:ما خدا را زیر باد کولر شکر میکنیم و امام حسین زیر سم اسب

 

هرچند معمولا مثبتها را می‌بینم ولی کمال گرایی های اخیرم کمی انتظاراتم را بالا برده و انرژی ازم میگیره

جداً به این نتیجه رسیدم که لازمه بیشتر عشق بورزم و کمتر انتظار داشته باشم

 

خداجونم واقعا ازت ممنونم که بهم یادآوری میکنی نعمتهام را ببینم

بهم یادآوری میکنی که امامم را بهتر بشناسم و سبک زندگیشون را یاد بگیرم

خیلی دوستت دارم خدا

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۹ ، ۱۳:۱۸
نسیبه حق شناس

امروز وقتی که شوهرجان از شرکت  اومدن خونه

با آرنجشون زنگ در  را زدن و این به این معنی است که دستشون خداراشکر  پره و نمیتونن در را باز کنن

توی مسیرشون سری به مغازه ی میوه فروشی زده بودن و باز بهم یادآوری شد که چند مدل میوه وجود داره و تنوع در خلقت میوه بسیار فراوونه

 

قربونت برم خدا که روزی رسونی

قربونت برم خدا که خیلی توانایی و مدل‌های مختلف آفریدی

 

تو درجه یکی خدای من

 

من چقدر خوشبختم که تو خدای منی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۹ ، ۲۰:۴۸
نسیبه حق شناس