خوابی چنینم آرزوست...
امروز صبح کلاس داشتم و طبق روال هر روز یکشنبه حسینم باوجود اینکه دیشب ساعت2 خوابیده بود، صبح زود بیدار شدو برای رفتن به خونه ی مامانم مهیا شد
و طبق معمول هر هفته اش بعد از رفتن به خونه ی مامانم دیگه دلش نیومد بخوابه و بیدار مونده بود و مشغول بازی شده بود
عصر اومدیم خونه سینی اشترودل و شیر را آوردم عصرانه ی جانانه ای خوردیم
سهم من زودتر تمام شد وحسین جان مشغول بود
رفتم دستم را بشورم تا اومدم دیدم حسینم کنار سینی دراز کشیده و خوابش برده گویی چندساله خوابه
آنقدر خواب بهش غالب شده بود که امان نداده بود دست و دهنش را که کاکائویی شده بود بشوره باوجود اینکه شدیدا روی این مسئله حساسه
حتی لیوان شیرش را هم نتونسته بود خالی کنه و خوابش برده بود
من کیییییف کردم تا دیدم اینطور خوابیده
خداراشکررررر که پسرم سالمه و هشدارهای مورد نیاز بدنش را دریافت و اجراش میکنه
خداراشکررر
واقعا خوابی چنین فارغ و رهایم آرزوست....