برای تو مینویسم...

بانوان قدرت نرم کشورند و مایه ی افتخار و سعادت آن

برای تو مینویسم...

بانوان قدرت نرم کشورند و مایه ی افتخار و سعادت آن

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۳۸ مطلب در شهریور ۱۳۹۹ ثبت شده است

امروز داشتم فکر می کردم که چقدر خدا کارش قشنگه

حالا که شرایط قرنطینه و کرونا پیش اومده

ما توی این خونه جدیدمون هستیم که اطرافش امکانات فضای سبز و اسب و اینا زیاده و میتونیم بریم فضای، باز خلوت

و

نپوسیم تو خونه

خدایاشکرت 

داشتم فکر می کردم اگه هنوز ساکن شهرکرد بودیم گاهی وقتها نمیتونستیم بیایم اصفهان بخاطر شرایط کرونا و دلتنگی بهمون فشار می آورد

پس خدایا شکرررت 

داشتم فکر میکردم... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۹ ، ۲۳:۵۳
نسیبه حق شناس

امروز خیلی زنجبیل خوردم

خیلی گرم و خشکی خوردم

بدنم ریخت بیرون

ورم کرد

کهیرم برگشت

انگشتم سخت تا میشه

باد زیرشه، آب زیرشه، نمیدونم هرچی که هست نظم بدنم بهم خورده

اذیت کنندس

 

خدایاشکرت

چقدر نظم مهمه

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۹ ، ۲۳:۴۲
نسیبه حق شناس

امروز خبری بهم رسید که هیچ وقت دوست نداشتم بهم برسه

هیچ وقت دوست نداشتم اصلا درباره اش صحبت بشه

هیچ وقت فکرش را هم نمیکردم این خبر بهم برسه

اما شد

این خبر رسید

حالا فقط لازم کمی صبوری کنم و دعا

 

خدایا شکرت که مثل همیشه حواست بهمون هست

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۹ ، ۰۲:۰۰
نسیبه حق شناس

چند روز بود حسینم سراغ کیک پختن را میگرفت

در واقع ذوق همزن برقی را داشت

اما من حجم کارهام بالا بود

پختن غذا بود

آبمیوه آماده کردن برای آقامحمد بود

مرغ و گوشت هایی را که آقامحمد خریده بودن را لازم بود بسته بندی کنم

امورات عادی روز مثل شستن ظرفها، گردگیری میزها و... هم بود

خودمم کمی حالت سرماخوردگی داشتم... 

اما اصرار حسینم بر پخت کیک بود، صبح زود براش از خواب بیدار شده بود، همزن را از تو کابینت بیرون گذاشته بود و منتظر بود😐

بهش گفتم چشمات قرمز شده گفت آخه کیک نخوردم🙄

تصمیم گرفتم براش کیک بپزم

از اون مدل فوری ها میخواست خداراشکر

موادش را آماده کردم و تخم مرغش را با همزن برام زد تا سفید شد بعدش بقیه ی مواد را مرحله مرحله اضافه کردیم باهم و گذاشتیم پخت

تا آماده شد شیر آورد و باهاش خورد

انگار قله ی کوه را فتح کرده بود

حس غرور و آرامش داشت

منم خیلی خوشحال شدم خداراشکررررر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۹ ، ۰۰:۲۷
نسیبه حق شناس

امروز حالت ضعف و سرماخوردگی داشتم

حالا خب دیگه طبیعیه که حالش را نداشتم کاری غیر از ضروری ها را انجام بدم

صبحانه و نهار و شام، پختن و خوردن و شستن ظرفهاش که خوب انجام شد

اضافه بر اون، کلیپ ساختم برای اینستام و گذاشتم، چند صفحه کتاب هم خوندم

ولی نتونستم چیزی بنویسم آره خب طبیعیه

عصری با همکاری همسرجان و پسرجان 4/5ساعت خوابیدم دو تا قرص خورده بودم آره خب طبیعیه که خوابم ببره

 

خداراشکر که سلامتی هست و گاهی نوساناتی هم براش پیش میاد که قدرش دستم بیاد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۹ ، ۰۱:۱۰
نسیبه حق شناس

امروز حجم کارهام خیلی بالا بود

صبحانه را آماده کردم و ظرفهاش راهم شستم

نهار را پختم

شرایطی پیش اومده بود که لازم شد لباسهایی از حسینم با دست بشورم و شستم

 همسرجان خرید انجام داده بودن ضدعفونی کردم

و

بسته بندی کردم و گذاشتم داخل فریزر

چند روز بود حسینم عجیب اصرار بر رفتن به مزرعه و سوار اسب شدن داشت، همه اش برنامه ها جور نمیشد

امروز تا حسین گفت بریم گفتم باشه

رفتیم خیلی عالی بود

خیلی خوش گذشت

واقعا احساس کردم به آرزوش رسید انرژی گرفت

خدایا شکرررررت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۹ ، ۰۰:۵۰
نسیبه حق شناس