شاخ غول را شکستم😀😀
پنجشنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۹، ۱۲:۵۰ ق.ظ
امروز حجم کارهام خیلی بالا بود
صبحانه را آماده کردم و ظرفهاش راهم شستم
نهار را پختم
شرایطی پیش اومده بود که لازم شد لباسهایی از حسینم با دست بشورم و شستم
همسرجان خرید انجام داده بودن ضدعفونی کردم
و
بسته بندی کردم و گذاشتم داخل فریزر
چند روز بود حسینم عجیب اصرار بر رفتن به مزرعه و سوار اسب شدن داشت، همه اش برنامه ها جور نمیشد
امروز تا حسین گفت بریم گفتم باشه
رفتیم خیلی عالی بود
خیلی خوش گذشت
واقعا احساس کردم به آرزوش رسید انرژی گرفت
خدایا شکرررررت
۹۹/۰۶/۲۰