برای تو مینویسم...

بانوان قدرت نرم کشورند و مایه ی افتخار و سعادت آن

برای تو مینویسم...

بانوان قدرت نرم کشورند و مایه ی افتخار و سعادت آن

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

قبلا درباره ی مراقبت از ماهی گوپی و بچه هاش تحقیق کرده بودم

و وقتی اطرافیانم بهم میگفتن خب وقتی ماهی تون بچه دار میشه از هم جداشون کنین تا ماهی نر اونها را نخوره بهشون میگفتم که توی اینترنت نوشته بود جدا کردن بچه ماهی‌ها باعث نگرانی مامان ماهی میشه و ما قصدمون تکثیر و پرورش ماهی نیس

حالا همه ی این توضیحات را دانشمند کوچولوی خونمون شنیده بود

امروز صبح از خواب بیدار شده بود اومد بچه ماهی‌ اش را دید و کلی باهاش صحبت کرد و براش ذوق کرد

بعد گفت مامان، بچه ماهی را بگذاریم پیش مامانش، نگرانشه، دوس داره بچه اش پیشش باشه

بهش گفتم از کجا فهمیدی گفت داره دنبالش میگرده

باهم بررسی کردیم که بچه کمی بزرگ شده و دیگه نمیتونن بخورنش

آخه غذاشونم وقتی، بزرگ باشه نمیخورن، حالا بچه ماهیه چند برابره غذاشونه

پس خورده نمیشه

وبا یک سختی ای این کوچولوی بازیگوش را به ظرف مامانش انتقال دادم

بچه جان خوشحال اومده لب آب و داشت برای خودش حرکت های ظریف انجام می‌داد که یکدفعه ماهی نر یک حرکت نمایشی خاصی انجام داد و باسرعت رفت به سمت بچه ماهی و بعدش هرچه گشتم بچه ماهی نبود

اصلا یک لحظه سکته زدم

خیلی خیلی ناراحت شدم

اصلا پشیمون بودم

هی تو دلم میگفتم جواب حسین را چی بدم

بغض داشتم خودم

کلافه شده بودم

میگفتم اصلا این خوشی فقط نصفه روز بود

به خدا گفتم به خاطر حسینم که ناراحت نشه خودت حلش کن

همینطور تو خودم ناراحت بودم و تو تنگ ماهی را نگاه میکردم که یکدفعه بچه ماهی رادیدم که رفته بود زیرسنگ ها قایم شده بود

انگار دنیا را بهم دادن

یاد اون شعر افتادم که میگه

گرنگه دار من آنست که من میدانم

شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۹ ، ۰۷:۰۳
نسیبه حق شناس

اتفاقی خیلی عجیب امشب برام افتاد

اصلا باورم نمیشد

فقط داشتم شاخ در می آوردم

داستان از این قرار بود

روز اول تیر یکی از جایزه های حسینم را به انتخاب خودش یک جفت ماهی کوچولوی ناز خریدیم که اسمشون گوپیه

ماهی ماده را وقتی خریدیم باردار بود

زنده زا هستن ولی معمولا بچه هاشون را میخورن

منم همون موقع توی تنگشون سنگهای بلوری ریختم تا هم قشنگ باشه و هم بچه ها برن زیرش قایم بشن و درامان باشن

خلاصه ماهی کوچک ما فارغ شد و ما چند بچه ماهی را دیدیم که زیر سنگها قایم میشدن

چند روز دیدیمشون و بعد دیگه هرچه گشتیم نبودن

دیگه چند هفته گذشت و بچه ها پیداشون نبود و آب ماهی ها را عوض کردم چه عوض کردنی

قشنگ ماهی ها را از آب گرفتم و گذاشتم توی ظرف آبی دیگه و تنگ آب را کامل خالی کردم و شستم وسنگها را ریختم توی سبد و آب ریختم روش و شستم و همه را به تنگ برگردوندم و آب ریختم روش و ماهی ها را هدایت کردم توی تنگ

طبق هر روز براشون غذاشون را می‌ریختم و چند دقیقه ای تفریح و استراحت روزانه ام دیدن ماهی ها و دقت توی کارهاشون بود که واقعا زیبا بود

اتفاق عجیب این بود که امشب حسین رفت براشون غذا بریزه یک دفعه با ذوووووق گفت مامااااا بچه ماهی!!!

من کاملا مطمئن بودم داره اشتباه می بینه آخه تنگ را شسته بودم

توی این مدت بعد از شستن هم ماهیمون دیگه باردار نبود...

اما خب بخاطر مادر بودنم و احترام به احساس پسرم پاشدم رفتم کنارش و آماده بودم که براش توضیح بدم که داره اشتباه میبینه اما حسابی غافلگیر شدم

درست بود

بچه ماهی اومده بود روی آب و با ظرافت بازیگوشانه ای داشت حرکت میکرد تو آب

خیلی حس خوبی بود

از خوشحالی دیدن بچه ماهی میخواستم جییییغ بزنم

اما واقعا عجیب بود

امان از وقتی عمرش به دنیا باشه

حالا کجا خدا ازش محافظت کرده بود را نمیدونم

قربونت برم خداکه اینقدر قشنگ باهام حرف میزنی

و

بعد از این همه دعا توی روز عاشورا بهم میفهمونی که حواست بهم هست

خداجونم خیلی دوستت دارم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۹ ، ۰۳:۵۰
نسیبه حق شناس

همه اش دغدغه دارم که سن 4سالگی،سن بازی با گروه همساله

بچه ها توی اون خیلی رشد میکنن و آموزش غیرمستقیم میببنن

اصلا مثل غذا که برای جسم ضروریه

بازی هم برای روح بچه واجبه

خب حالا که کروناس باید چه کرد؟

امشب یه پسربچه ی تپلی بانمک جذب حسینم شده بود ویکدفعه اومد نشست کنارش با حداقل فاصله، ماسکم نداشت🙄اصلا مونده بودم باید خوشحال بشم یاناراحت از این اتفاق

بهش گفتم ماسکت را بزن و گوشی را بردار و بیا(تا قبلش هی میرفت ومیومد و مامانش حرص می‌خورد، تا دید اومدش، مامانه سریع گوشیش را داد بهش که بیا بشین باهاش بازی کن)

مامانش چپ چپ نگاه کرد و بهش ماسک داد

ماسک و زد و اومد وارونه خوابید و مشغول بازی شد دوست داشت خیلی به حسینم نزدیک باشه تقریبا داشت سرش را میگذاش روی پای حسین و می‌خوابید که حواسش را جمع بازیش کردم

بازی بزن بزن بود اصلا موندم  یکدفعه که اما خب دیدم دوس داره تشویقش کنم منم بهش گفتم آفرین چه خوب تلاشت را میکنی

خلاصه ذوق کرده بود و کنارمون بود

 

هی توی ذهنم بود که آخه توی این موقعیت کرونا و سلامتی که باید فاصله رعایت بشه یکی این طوری جذب بچه ات بشه باید چیکار کنی؟ آخه خدا حالا منظورش چیه؟ میخوام من چی بفهمم؟ 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۹ ، ۰۲:۰۸
نسیبه حق شناس

امشب حسینم بعد از روضه هوس، بازی داشت

اومد گفت مامان، بچه ها دوست دارن بابا و مامانشون بچه بشن و باهاشون بازی کنن

کلی برام جالب بود یک بچه 4ساله این حرف رابزنه

ذوق کردم و باهاش بازی کردم

ازش پرسیدم کی گفته این حرف را؟

گفت آقای دکتر تو برنامه ی خوشبخت

🙄🙄

دقیقا ده روز پیش این برنامه را می دیدم و اون هم داشت غذاش را میخورد

 

حیرون موندم چطور عده ای میگن ما ماهواره داریم اما رو بچمون اثر نمیگذاره؟!

خدایاری کنه حرفای  خوب و رفتار درست داشته باشیم تا بچه هامون درست را یاد بگیرن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۹ ، ۰۱:۵۳
نسیبه حق شناس

دیشب بعد از روضه یعنی در واقع وقتی روضه تمام شد به همه یک بن خرید فرهنگی ده هزار تومانی دادن  گفتن بانی مجلس سال‌های پیش شام می‌داده امسال اینها را آماده کرده وهرشب توزیع میکنن

اینم خلاقیت کرونایی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۹ ، ۰۷:۵۰
نسیبه حق شناس

هیچ وقت دقت نکرده بودم چقدر راحت میرفتم روضه ی امام حسین(ع)

چقدر راحت دستم را به فرش زیر پام می زدم

چقدر خوشحال بودم الآن یک نفر نزدیکم نشسته

چقدر خوردن چای تو روضه میچسبه

چقدر با بچه به روضه رفتن میچسبه

چقدر..... 

اما دیشب همه اش را فهمیدم

با سه تا بچه رفتیم روضه با خواهرشوهر جان باهم بودیم

دستشون را میزدن به فرشی که روش نشسته بودیم و میگفتن ضدعفونی کنین می‌خواستیم بهشون بگیم طوری نیس که نمیشد بگیم طوریه که خب نمیشد دستشون را به فرش نزنن

بخواهیم ضدعفونی کنیم که خب همه اش دستمون بند بود

بخواهیم ضدعفونی نکنیم که خب نمیشد

اما یه اتفاق خیلی جالب افتاد

یکدفعه حسین جان به دخترعمه جانش گفت بیا نون بیار کباب ببر بازی کنیم

خیلی خوب بود هم بازی میکردن و روضه هم براشون جذاب میشد هم دستاشون مشغول میشد و به جایی نمیزدن

 

خداراشکر خدایاره و خودش هوادار 

خداراشکر اگر کرونا هست ولی امکانات ماسک و موادضدعفونی هست و میشه روضه را رفت. 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۹ ، ۰۷:۴۵
نسیبه حق شناس