برای تو مینویسم...

بانوان قدرت نرم کشورند و مایه ی افتخار و سعادت آن

برای تو مینویسم...

بانوان قدرت نرم کشورند و مایه ی افتخار و سعادت آن

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

در کنار بودن زمان هایی به عنوان مادر و همسر، عاشق زمانهاییم که برای خودمم، خود خودم، مستقلم

امروز این موقعیت برام پیش اومد پدر و پسر باهم رفتن باغ مهمونی مردانه

خوشحال بودم که در شرایطی هستن که بهشون خوش میگذره

منم بند و بساطم را باز کردم و مشغول کتاب خواندن و نوشتن و فیلم آماده کردن شدم

به خودم اومدم دیدم حدود 5 ساعت پشت سرهم مشغول بوده ام که البته همزمان باهاش از خودم پذیرایی هم کرده بودم و بهم نمود نکرده بود این مدت طولانی

خداراشکر باهم بودنهامون هست که استقلال من هم معنا پیداکنه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۹ ، ۰۱:۳۰
نسیبه حق شناس

امشب چالشی برام پیش اومد

اونم انتخاب بین مامان و بابام و خواهر شوهرم

نه دعوا نشده بود اصلا اهل این بچه بازی‌ها نیستن خداراشکر

چالش این بود:

امشب رفته بودیم روضه ای که دیشب والدین رفته بودن تا رفتیم دیدیم امشب نیومده اند، زنگشون زدم گفتن امشب کار داشتن و نیت اومدن نداشتن اما حالابه خاطر ما و باهم بودنمون میاندشون😍تا اومدن گفتن پیاده اومدن تا پیاده روی کنن حسینم گفت پس بیاین باهم برگردیم ما توراه میرسونیمتون🥰منم دقیقا میخواستم همین پیشنهاد را بهشون بدم، مامانم خیلی تشکر کردن و گفتن باشه

 

ازطرف دیگه فردی را مشابه خواهر شوهرم توی روضه دیدم ولی مطمئن نبودم، ایشون معمولا پیاده میرن این طرف و آن طرف، خب اگر اون فرد که دیدم خواهرشوهرم باشن با دوبچه شونن، پس بعد از روضه لازمه برسونیمشون 

خب ما خودمون سه نفریم، والدینم دو نفر، خواهرشوهرم 3نفر میشه جمعا8 نفر و تو ماشین راحت جامون نمیشه!!!

خب مامان و بابام بزرگترن و حق گردنم دارن

خب خواهرشوهرم با بچه است و پیاده

 

حالا چه کسی را باید انتخاب کرد؟؟؟

به نتیجه ای نرسیدم

توکل کردم به خدا و منتظر بهترین اتفاق شدم البته هنوزم مطمئن نبودم که اون فردی که دیدم خواهرشوهرم هستن یا مشابهشونه

 

روضه تمام شد اومدیم بیرون هرچه به والدین گفتیم بیاین باهم بریم بابام گفتن قصد پیاده روی دارن و مامانم هم با هماهنگی با حسینم که بهش قول داده بودن با ما نیومدن و پیاده رفتن، خداراشکر طوری شد که خودشون خیلی دوس دارن

سریع زنگ زدم به خواهرَشوهرم تا اصلا ببینم ایشون تو روضه بودن یا مشابهشون  بوده؟ 

خب متوجه شدم خواهر شوهرم بودن بهشون گفتن پس بفرمایید باهم بریم گفتن ما کمی پیاده رفتیم و میون راه شوهرم اومدن دنبالمون، عه خب پس بسلامتی و راحتی رفتن خداراشکر

 

خب پس هردو در بهترین حالتی که باهاش راحت بودن رفتن بسلامتی

خداراشکرررر

 

این شد نتیجه ی توکل من

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۹ ، ۰۴:۰۴
نسیبه حق شناس

یه سؤالی که آخر شبا ذهنما درگیر خودش میکنه اینه:

چه سری هست که بچه ها دم خواب یه کووووه انرژی دارن، اصلا انگار فوران میکنه انرژیهاشون!! 

البته چون مغزشون خسته است انگار دیگه درست بهشون فرمان نمیده صبر و تحمل و دقتشون خیلی کم میشه

بهونه گیری و خرابکاریهاشون زیاد میشه

اینجاش برام سؤاله که چه اصراریه که انرژی کامل خالی بشه و صفر بشه بعد بخوابن؟ اگر با کمی انرژی بخوابن چی میشه؟ 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۹ ، ۰۲:۳۵
نسیبه حق شناس

السلام علیک یا اباعبدالله
امشبم با ماسک و تدابیر بهداشتی اومدیم روضه ی امام حسین علیه السلام

با اسپری ضدعفونی و ماسک ازمون پذیرایی ویژه ی کرونایی کردن
وارد شدیم حق انتخاب داشتیم روی صندلی بنشینیم یا یکی از جایگاه‌هایی که روی فرشها با چسب مشخص کرده بودن
خداراشکر که امشبم توفیق داشتیم
خداراشکر که مؤمنین کیزن و میدونن چطور تدبیر کنن
خداراشکر که همه خودشون را در قبال خودشون و دیگران مسئول میدونسن و ماسک زده بودن
خداراشکر...

یکی از نکاتی که سخنران گفتن:
حضرت علی (ع) :آرامش در ناامیدی از غیرخداست
باخدا درد دل کن و خواسته هات را از آن قدرت عظیم بخواه
بخواه تا راه رابهت نشون بدن و تلاشت را بکن
گفت حضرت گفته اند که اگر توی رزقت دیدت به جیبت باشه تنگ و کم میشه اما اگر دیدت به خدا باشه و به عنایت به اون گنج بزرگ خرج کنی خدا روزیت را زیاد میکنه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۹ ، ۰۲:۳۰
نسیبه حق شناس

امروز خوشحال و شاد و خندان بساط کتابخوانی را پهن کرده بودم و خودکار به دست داشتم کتاب میخوندم و فیش برداری میکردم که گوشیم زنگ خورد!

شماره افتاده بود، هنوز شماره ای داخل گوشی جدیدم ذخیره نکردم برای همین متوجه نشدم کی پشت خطه تا گوشی را برداشتم

یکی از اساتیدم بودن 

بعد از سلام و احوالپرسی تکلیفی را بهم گفتن که انجام بدم و ارسال کنم و گفتن سریعا، میخوام سرعت عملتونا ببینم

منم پررو پررو گفتم اتفاقا خودم الآن نیت داشتم این کار را انجام بدم خب توی برنامه ریزیم بود که اون میزان مطالعه ام که تمام شد برم سرش

ولی حالا همون جمله ی همین الآن این تکلیف را انجام بدین

و تأکید بر سرعت انجام کار و تست سرعت عملم باعث شد تا قطع کردم یکدفعه سنگ کوب کرده و برای شاید چند صدم ثانیه قفل کنم اما سریع موفق شدم مطلب و روشم را جمع بندی کنم

اما چالشی داشتم و اونم خداحفظش کنه پسر4ساله ام را

اصلا انگار همون موقع متوجه شدم حس عجله دارم و تمرکز

اومد کنارم و شروع به آواز و سر و صدا و انجام کارهایی را کرد منتظر بود واکنشم را ببینه منم برای تمرکزم سکوت برام خیلی بهتر بود اما اگر تقاضای سکوت میکردم قضیه حساس میشد و منم به هدفم نمی‌رسید البته که در وهله ی اول کمی ناراحت شدم شرایطم مساعد تکلیفم نیس و حالاتو ی این سنجش سرعت امتیاز کمی میگیرم اما سریع به خودم اومدم که وظیفه ی اصلی من مادریمه و به قول استاد خاشعی همیشه رشد در انجام وظیفه است

یک لحظه از سر وسایلم بلند شد و طوری وانمود کردم که فعلا همه ی کارم پسرمه

یکسری تقاضاهاش را مرتفع کردم بعد فکر کردم که باید به کاری که علاقه داره مشغول بشه تا بتونم انجام بدم

منم راهی حمامش کردم حالا بعضی از کارهاش را خودش انجام می‌داد و بخش کوچکیش راهم من

اما هردو از انجام کارمون لذت میبردیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۰۴ شهریور ۹۹ ، ۰۴:۴۹
نسیبه حق شناس

امسال هم مطابق هرسال بنر محرممون را نصب کردیم توخونمون

تفاوتش در این بود که امسال حسین جانمون بزرگتر شده و بیشتر متوجه این اتفاقات و مناسبت‌ها میشه

خیلی براش هیجان انگیز و لذت بخش بودبنر زدن، تلویزیون را روشن می‌کرد ومداحی می‌گذاشت و می‌گفت خونمون روضه شده

منم شام را به نیت نذری امام حسین (ع) درست کردم و گفتم اینم شام روضه

بعد شم دمنوش نذری خوردیم😉

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۰۲ شهریور ۹۹ ، ۱۳:۲۶
نسیبه حق شناس