امشب چه شااااامی خوردیم😋😋
ظهر که خانم سادات بهم تلفن زد که
خاله میخوام براتون غذا بپزم شما استراحت کنین گفتمش اصلا راضی به زحمتت نیستم، راست گفتم بهش، واقعا نمیخواستم به زحمت بیفته
اما وقتی اصرار کرد و خودش برای مختومه شدن کار گفت من آش شوربام را خیلی خوشمزه میپزم براتون میارم، دیگه دهنم بسته شد، خب خداییش خیلی میچسبه در خونه ات را بزنن و غذای خوشمزه برات بیارن،( این یکی از دلایلیه که میچسبه برات غذای نذری بیارن😂🥰) اصرارم به مخالفت هم ممکن بود عزیزم را ناراحت کنه، دیگه مجموعه عوامل به سمت لزوم به موافقت میچربید و منم اعلام رضایت کردمو تو دلم برای آش شورباهاش قند آب شد و منتظر بودم
آخه عاشق آش شوربا باشی، یکمم شب قبلش بخاطر انجام تمیزکاری خونه و خارشهای کهیرت درست نخوابیده باشی و بیحالت درد بکنه و دلت بخواد بخوابی و دیگه یکی که خیلی بهت انرژی میده بگه من آش شورباهام خوشمزه میشه، دیگه هیچی
لحظه موعود فرا رسید
من و آش شوربا به وصالمون رسیدیم
عالی بود
خیلی خوشمزه بود
خیلی هم مقوی بود
خیلی چسبید
تازه برای حسینمم خانم سادات که دختر خواهرم میشه ماکارونی آورده بودن و هی خورد و گفت ماماااان چه خوشمزه است، مامان دستپخت خاله فریده چه قدر خوبه ماماااان...
خلاصه که خیلی عالی بود
خیلی ممنووووونم از عزیزخاله
خداراشکر که چنین خوشی هایی تو زندگیم دارم
خداراشکر
نوش جونتون عزیزم
آفرین به این خواهر زاده که اینقدر ماهه ❤️